طرف خودش سال به سال حالمو نمیپرسه و هر وق مشکل داره و کمک میخواد میشم رضا جونش
ی سری هم ک بهش گفتم حالم خوب نیس برگشتنی ک میرم سمت خونه پیشم باش ی موقع تو مترو یا اتوبوس یچیزیم نشه بعدش برم درمونگاه،تا ۸ شب دانشگاه مونده بود ک ب قول خودش ب کارای درسی برسه(البته زر میزد داشت میپیچون منو بعدا فهمیدم این قضیه رو)حالا ک اتفاقی امروز تو صحن دانشگاه میبینیش میگه چطوری بی معرفت حالی نمی پرسی،دلم واست تنگ شده بود،از راهنمایی ک باهم بودیم قیافهها خیلی عوض شده(نمیدونم اصن چ ربطی ب موضوع و خوش و بش داشت!!)
بعد سلام سعی کردم با حداقل حرف،صحبت رو خاتمه دادم
بهش گفتم:
+ خوبه عوض بشیم عوضی نشیم
+{ی چیز دیگه ک میخواستم بگم با محتوای دلش تنگ شده بود ولی چون دخترا هم این پستا رو میخونن نمینویسم ولی اگه پسرا خواستن پیام بدن بگم}
بعدش گفت من گوشیم خراب شد شمارهت رو گم کرده بودم انقدا هم بی معرفت نیستم تو یادم بری، اومدم دانشکده تون نبودی از هر کی هم پرسیدم رضا کجاست گفت نمیدونیم،تازه ب بچه ها هم گفتم شماره ت رو بدن گفتم نداریم
بهش گفتم کلاس دارم داره دیر میشه رفتم
باید بگم ک من 2سال و خوردی تو دانشکده درس دادم و تقریبا همه ی ورودی های 95 و 96 من رو میشناسن و یا شماره یا آی دی م رو دارن/همه ی دوستای مشترکمون شماره ی من رو دارن/من تو این چند وقته اصن ی خلوت درست و حسابی ک برم ی جا تو دانشگاه قائم بشم ک کسی من رو پیدا کنه نداشتم و کلا تو دانشکده بودم،جدای از اینا از دانشکده ی خودشون (عمران) حتی بعضی از بچه ها شماره ی من رو دارن و این بهونه هاش کاملا ی فرار رو به جلو بود
*********
هل ترید أن تعرف سرّ قوّتی؟
لا أحد أحبّنی حقاً قط.
میخواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچکس هیچوقت واقعاً مرا دوست نداشت.
_ غاده السمان
**********
امروز رفتم ب اون یکی استادی ک خیلی دوسش دارم کادوش رو دادم(من کلا امسال ب دو تا از استادا کادوی کتاب دادم و بقیه رو با پیامک یا ایمیل یا . تبریک گفتم) این دو تا بنده خدا رو خیلی وقته باهاشون دیگه کلاس ندارم
خاطره ی خاصی ک از این استاده دارم اینه ک امتحان ایشون باعث شد من ی خورده بیشتر با ی بنده خدایی آشنا بشم داستان اون روز هم اینجوری بود ک ی امتحان دوشنبه داشتیم از ی مبحث نسبتا سخت و تقریبا من جزء معدود دانشجو هایی بودم ک این بخش رو بلد بودم (اون اکیپی هم ک اومدن از من کمک بخوان واسه تایم بعد اون کلاس بودن)ولی خب از اونجا ک من ی پسری هستم ک رفتارام(حداقل اون موقع) ی جوری بود ک دخترا خیلی سمتم نمیاومدن و سعی داشتن آخرین گزینه ای ک ازش کمک میخوان من باشم اولش یکی از اون اکیپ دخترونه ب دوستم تلگرام پیام داد ک آقای *** شما این بخش رو بلدید ما ی چند نفری هستیم کمک میخوایم اگه میشه بهمون یاد بدید ما طبقه 3 منتظرتونیم،اونم گفت والا من دوست دارم کمک کنم ولی خودم از رضا ی سری سوال پرسیدم و اون بهم گفته،خداحافظی کردن و تموم شد، حالا من هم اون موقع طبقه ی سوم کلاس داشتم،رفتم تو کلاس نشستم ولی خب استاد انگار قرار نبود بیادو دانشجوهای دیگه هم از این موضوع خبر داشتن سر همین موضوع فقط من بودم و ی دانشجوی دیگه اینا دم در ی شورای می گذاشتن ک یکیشون بیاد بهم بگه به ما یاد بدید و فلان،بعد تیکه هایی ک مینداختن جالب بود مثلا از صدای یکی از بچه های تقریبا بدحجاب می گفت ک من برم بهش بگم قطعا ن میگه و بیخیال و . و. ک تصمیم شد یکی از بهترین دخترایی ک تو عمرم دیدم بیاد و به من بگه میگفتن از بین ماها شاید فقط ب تو جواب بده دختر ب این خوبی و فلان(اونجا بود ک فهمیدم هم من و هم اون ی جای کار رو درست رفتیم ک ما رو ب این ویژگی میشناسن)اونم خجالت زده با یکی دیگه از بچه های چادری اومد ک بیاد ب ما یاد بدید و . البته ک من با درس دادن مخالفت کردم و گفتم ی دست نویس مینویسم توش کامل توضیح میدم میفرستم براتون و . ک همینم شد و نمره ی اون امتحان رو من چک کردم بالاشده بود(استادمون نمره ها رو میزد پشت اتاقش)البته ک اتفاقای دیگه(اشتباهای دیگه ی من هم)اتفاق افتاد ک الان ک فکرش رو میکنم مطمئنم قطعا اون حرفا رو تو ایمیل بهش نمیزدم ولی خب نتیجه ی قشنگی داشت اینکه از اون ب بعد ی جورایی تصور میکنم نسبت ب اینکه بقیه دوستاش بیان ب من ی چیزی بگن یا مثلا جزوه ای و . ایشون ی گارد دفاعی میگرفتن ک بیخیال این پسره بشید و . (البته ک تصور من بوده شاید)
لازمه بگم ک این استادمون من رو هم ب عنوان ی دانشجوی خوبش و هم ب عنوان ی پسر انقلابی بسی دوس میدارد خودش هم خیلی اخلاقا و هم انقلابی بودن آدم بالایی هست و از اون دزفولیای اصیل(نمیتونم بگم چ نقشایی داشته چون ظاهرا خیلی مهمه و نباید گفت
**********************
یکی بیاید و نسلِ ما را تکان دهد
ما نسلِ
دوست داشتنهای
ته نشین شدهایم
علی_قاضی_نظام
******************
هممون تو زندگیمون اشتباه کردیم
و پشیمون
ولی هممونم یکی دوتا اشتباه داشتیم ک دوسشون داریم
پس:زنده باد اشتباه خوب من.
****************
ای نسیم صبحگاهی حد خود را حفظ کن
چادر بانوی من دارد به دستت میخورد.
درباره این سایت