دیشب خونوادگی ی خیابون پایین تر از ولیعصر دعوت بودیم شدیدا تحریک شدم که خونواده رو ی سر ببرم افطاری دانشگاه و ی سر هم بریم محل کار جدیدم(اون جا هم اتفاقا افطاری بود) و ی سر هم بریم ولیعصر گردی ولی متاسفانه به محض برگشت از اونجا(بعد افطار خوردن) به سمت ماشین پدرجان مقصد خونه رو تو گوشی زد و همهی این ایدههای ناب به فنا رفت و نشد که آخرین افطاری و دورهمی کارشناسیم رو پلیتکنیک باشم(احتمالا **** هم بود البته دقیق نمیدونم)
پ.ن۱:
شاید باورتون نشه ولی دیشب پشمکترین و داغونترین رفیق دوران راهنماییم با حدود ۵تا واسطه تلگرامم رو پیدا کرده بود دنبال م گرفتن واسه طرح کسبوکار ، زدن شرکت و حامی مالی و اینجور چیزا هستن و من با داشتن علم این جور کارا هنوز هیچی بطور درست و حسابی ران نکردم
رو به آسمون کردم یهو ندا اومد هیچی نگو، خودم میدونم، میفهممت
پ.ن۲ البته امروز صب زنگ زد که میخوام برم تو شرکتی که اینجور کارا رو میکنن کار کنم و واسه خودم نمیخوام
پ.ن۳: حس و حال هیچی نیست
ن درس و کنکور
ن پروژه ای که باید شنبه تحویل بدم
ن حتی خواب-_-
حقیقتا دوستم رو میبینم داره خودش رو **** میکنه واسه کنکور و من تقریبا عین خیالم نیست به خودم فحش میدم و این موضوع بهم القا میشه که رتبهی خوب حق تو نیست چون اونجوری تلاش نکردی و تف به این حسا
پ.ن۴:
حس فضای مجازی هم ندارم با این حال ۵۰۰روزه شدنش مبارک باشه و صوت و دست و این جلافتا
و ایشالله وبلاگ و صاحابش عمر با عزت داشته باشن(حس میکنم ۵۰۰k شدن عمر خیلی باید بیخود باشه نمیدونم حسم میگه)
پ.ن۵: خدایا بسه دیگه
پ.ن۶:
بعدا یادم بندازید در مورد مشکلات فلسطین و اینکه چرا میگم حالا حالا ها مسئلهشون حل نمیشه و اگه هم حل شه موقتیه ی چیزایی بنویسم
پ.ن۷:
شَڪ نَدارَم ڪہ خَطاڪارَم و بَد آہ وَلے
بِعَلیٍّ بِعَلیٍّ بِعَلیٍّ بہ عَلے(ع)
پ.ن۸:
من همون بندهی خطا کارم که بقیه فک میکنن خیلی خوبم ولی خداش نمیذاره آبروش بره و بین خودش و خداش فعلا پنهونه
کاش این بندهی بیچاره هم آدم بشود
درباره این سایت