{اول بگم که قرار بود این نوشته رو دیشب بنویسم و تو وبلاگ قرار بدم، ولی دیروز که رسیدم خونه، بشدت ولو شده (بیشتر از حالت بیماری بود تا خستگی) بودم و نشد}

رساله ی «ضیافت» اثر «افلاطون» یکی از مهمترین دیالوگ‌های افلاطون هست که موضوع کتاب اینجوریه که "آگاتون" یه مهمونی ترتیب میده که سقراط هم توش دعوت هست، اونا تصمیم می‌گیرند بر خلاف رسم معمول می‌گساری شون این دفعه مقدار کمی بنوشند و به صحبت در مورد عشق بپردازند.

فدروس از عشق و خدای عشق صحبت میکنه و از این که عشق باعث ایجاد شجاعت و فداکاری در فرد عاشق میشه. از این که عشق کهن سال‌ترین خدایان است.

و نظرات مختلف دیگه که نیاز به سانسور داره و نمیشه منتشر کرد!

یه جایی هست که آریستوفان از اسطوره ای حرف میزنه که طبق اون در آغاز، نسل بشر به سه جنسیت تقسیم می شد: مرد، زن و مردزن.

هر انسان مدوّر بود و 4 دست، 4 پا و 2سر داشت. از اونجا که اونها قدرتمند بودند به خدایان حمله ور شدند ولی در نهایت شکست میخورند و اگر لطف زئوس نبود تقریباً از بین می رفتند. زئوس برای پیشگیری از عصیان و یاغی گری انسان مدوّر هر یک از اونها رو به دو بخش تقسیم میکنه(از وسط نصف میکنه!) و از اون به بعد هر بخش، کل تلاشش اینه، که دنبال اون بخش گمشده ش بگرده و اونو پیدا کنه و موقعی که اونو پیدا کرد، انگار تکامل پیدا میکنه و به آرامش میرسه.

{طبق اون چیزی که من برداشت میکنم، این دو نیم شدن، نشون میده که یک فرد خاصی برای هر نفر وجود داره که اونو کامل میکنه و فقط همون فرد خاص هست که میتونه هر دوتاشون رو به آرامش برسونه}

با این تدبیر زئوس دیگه این انسان های عصیان گر به فکر شورش نمی افتن و کل زندگیشون درگیر پیدا کردن اون نیمه ی گمشده هستند

یک فیلمی هست به اسم لابستر (خرچنگ) (Lobster) که به قول یک منتقد سینمایی غیرعاشقانه ترین فیلم عاشقانه هست)

(این چند خط پایین، خلاصه ای از نقد این فیلم از سلام سینما هست و تا اونجا که سعی کردم فیلم رو لو نمیده)

داستان اصلی فیلم روایت شهری است که در آن هیچکس نباید مجرد بماند و برای خود حتما جفتی برگزیند و هرکس که به هر نحوی مجرد شود به هتلی برده میشود که در آن جا افراد مجرد دیگری نیز به دنبال همسر هستند. هر فرد فقط چهل و پنج روز فرصت دارد تا جفتی را پیدا کند، در غیر اینصورت تبدیل به یک حیوان میشود. یک راه برای افزایش روزهای باقی مانده وجود دارد و آن گرفتن مجردهایی است که در جنگل زندگی میکنند و با گرفتن هرنفر یک روز به روزهای باقیمانده فرد اضافه میگردد. بزرگترین مسئله در پیداکردن جفت وجود یک شباهت است مثلا: پای هر دو لنگ باشد و. این تفاهم نه برای هتل بلکه برای هر دوطرف مهم است و اگر این شباهت را پیدا نکنند به یکدیگر نزدیک نمیشوند و رستگاری و خوشبختی را در این مسئله جستجو میکنند.

توی یک نقد دیگه از سایت زومجی نوشته که:

«اگر با مشکلی روبه‌رو شدید که نمی‌تونستید حلش کنید، بچه بهتون تعلق می‌گیره که معمولا کمک می‌کنه». این یکی از غیر منطقی‌ترین و خند‌ه‌دارترین دیالوگ‌هایی است که در «خرچنگ» (The Lobster) می‌شنوید. اما فکر می‌کنم حداقل برای خیلی از ما منطقی که در پس این جمله وجود دارد تازه نباشد. زن و شوهری در زندگی شویی‌شان به مشکل‌ و بن‌بست‌های عاطفی برخورد می‌کنند. یا همدیگر را دوست ندارند، یا تازه متوجه شده‌اند چقدر با همدیگر فاصله دارند. اما چیزی که دیگران به آنها پیشنهاد می‌کنند چیست؟ بچه‌دار شوید!

++++

چنتا موضوع اینجا مطرح هست

یکی اینکه همه ی افراد مجبور هستند متاهل بشند و اگه این اتفاق نیافته یعنی مشکلی دارند و حق حضور تو جامعه رو ندارند

تنها راه دووم آوردن و پایان نیافتن اون مهلت زمان چهل و پنج روز، گرفتار کردن بقیه ی مجردهاست

و مهم ترین بخش قضیه اینه که ملاک رسیدن دو نفر بهم، نه آینده ای که می خوان بسازند، بلکه گذشته و مشکلات و نقص هایی هست که در حال حاضر دارند.

مفهوم کلی این قضیه رو میشه به تقسیم بندی مارتین بوبر(نویسنده ی کتاب من و تو که من نخوندمش)، ربط داد(نقل به مضمون):

انسان ها به دو گونه با هم ارتباط برقرار میکنند:

رابطه ی من-آن

رابطه ی من-تو

توی اولی میگه طرف مقابل یک چیزی هست که وجود داره تا نیاز من رو تو یک مورد خاصی برطرف کنه و اون فرد صرفا مثل یک ابزار هست

توی دومی ولی علت برقراری ارتباط من با یک فرد دیگه، خود اون فرد هست یعنی من به تو نگاه میکنم که تو به من نگاه میکنی

سعی کنید حداقل برای انتخاب نیمه ی گمشده تون از رابطه ی نوع اول استفاده نکنید، یعنی بر اساس گذشته ی اون فرد و مشکلاتی که دارید، با طرف مقابل ارتباط برقرار نکنید و بیشتر به فکر این باشید که من و اون فرد، چه دنیای جدیدی رو برای آینده میتونیم بسازیم

البته که این نکته ی اساسی که گذشته و خانواده ی هر فرد، به هر حال موضوع مهمی هست باید درنظر گرفته باشه ولی این نباید تنها، ملاک و معیار انتخاب باشه

پ.ن1:

‏موندگاری یک رابطه اونجاست که مشتاق هم باشید نه محتاج هم

پ.ن2:

عشق سیبی است که دوران تکامل دارد

اتفاقی است که وقتش برسد می افتد.

خلیل جوادی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Gregory سرزمینم ایران جاویدان candycrushh Jennifer نویساک Kevin مدیریت کارهای شخصی و سازمانی مجله خبری بانو دستگاه فتوتراپی مروارید سبز Phototherapy Chelsea