سلام دکتر

من امروز ساعت 4و نیم اومدم دم در اتاق تون و شما نبودید:/

البته خب قبلش اطلاع نداده بودم که هستید یا نه و اینکه من چون از دانشگاه شهیدبهشتی اومدم، و کسی نبود چک کنه که امروز تا کی دانشگاه هستید،اومدم و دیدم نیستید و اصلا کلاس قبلی تون ساعت 3 تموم شده بود

این کاپوچینو (البته دو تا بود ولی خب چون دستم پر بود نشد جفت شون رو تو عکس بندازم!) هم آورده بودم و این عکس هم از دم دفتر شما هست:)

پ.ن1:

اصلا فکرش رو نمیکردم یه روزی بیام خونه و به مامانم بگم که من امروز تونستم با گوگل سرچ کنم :/

گیر کیا افتادیم بخدا :(

پ.ن2:

در مورد اینکه من چرا با دو تا لیوان کاپوچینو اومدم دم در اتاقتون باید بگم که، دیدم زشت هست دست خالی بیام و حدس زدم که احتمالا شما بعد از کلاستون هست و از صبح خسته اید، هم خستگی تون در میره و هم من دست خالی به استادم سر نمیزنم، دیگه این بود اینجوری اومدم به بزرگی خودتون نسبت به شیوه ی اتخاذ شده ببخشید

پ.ن3:

مخاطب های وبلاگ شاید بپرسند که چه اتفاقی سر اون دو تا لیوان افتاد که باید بگم از اونجا که کلا تو پلی تکنیک تنها بودم و دوست خاص و آنچنانی که قابل دسترس باشه نداشتم و یار هم نداشتم و عوامل مختلف دیگه، هر دوتاش رو نشستم جلوی در سالن آمفی تئاتر(پلی تکنیک اومده هاش احتمالا بدونند که منظورم جلوی پله های سالن مولانا منظورمه، اون سمت چمن ها) و هردوتاش رو خودم به یاد همه ی اون افرادی که الان میتونستند پیشم باشند و نیستند، خوردم(وی به دلیل سیستم مزخرف سفارش غذای بهشتی و فراموشی از اینکه باید سه چهار روز زودتر رزو کنه، امروز رو بدون ناهار گذروند)

پ.ن4:

اون ارائه ای که هفته ی قبل گفتم میخوام ی ترین ارائه ی دوره ی دانشجویی م رو بدم، هفته ی قبل برگزار نشد و افتاد این هفته و امروز!

امروز نشد که اونچنان ی ش کنم و به اشاراتی از اتفاقات بسنده کردم ولی نمیدونم چی شد که از ساعت 8 و 20دقیقه که شروع کردم، استاد انقدر گفت ادامه بده و مطلب و درسی که داری میدی از کل مطالبی که من تو این ترم و دوران ارشد قراره بهتون بگم، مهم تر و کاربردی تر هست و خیلی خوب توضیح میدی،

ارائه م 9 و نیم ! تموم شد، تازه بعدش هم استاد گفت بیا تو اتاقم یکی از دانشجوها تز دکتراش در مورد همین مورد هست و اگه میتونی کمک ش کن

تو ارائه م اشاره کردم که مقاله ای که انتخاب کرده بودید، از نظر محتوایی ضعیف هست و خودم از شرکت استارت آپی که قرار بود بزنیم و به دلایلی فعلا دست کشیدیم، استفاده کردم و استاد گفته بود اگه میشه توضیحات اون شرکت رو هم بده

و خلاصه به قول یه بنده خدایی، کلاس رو به غوغاکده‌ای تبدیل کردم

آخرش بعد کلاس رفتم پیش استاد و اونم یکی از دانشجویان دکتراش رو بهم معرفی کرد که راهنمایی‌ش کنم

و گفت یه پروژه‌ای از جاهای مختلف داریم بیا بعدا باهات حرف بزنم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کوچ‌نشین Elizabeth ببین داداش! salemziba اتلیه تخصصی کودک روناک دارالترجمه دانش کده