هر موقع یکی از بچه های کلاس، بابت پشتیبانی یا کمک علمی ازم تشکر میکنه، من یاد اون دفعه ای که به #اوشون یه مطلب درسی فرستادم، و در جواب خیلی ساده و رسمی با لحن خاصش مثلا ممنون گفته بود، می افتم

ﻣﺜﻻً ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﺖ،(ﺍﻟ) .

درستش این بود در جواب این پیام ساده ی یکی از دخترهای کلاس بابت فرستادن یه سری مطلب در مورد بلاکچین در خصوص ارائه ی امروز صبحش، #اوشون ID این دختره رومیگرفت و چارتا لیچار بارش میکرد که با رضای من چیکار داری و تهدید کنه که میام چشمات رو در میارم

من یکی رو در این حد تهاجمی و تمامیت خواه واسه زندگی م میخوام، اتفاقی که یه سری از طرف #اوشون تو سایت دانشکده افتاد:/ 

البته نه فعلاها باشه واسه وقتش

[مدفن ِ شوق‌های مُرده]


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ محمدامین بابایی Bronson Karin مجله اي براي سوال هاي شما مطالب عشقولانه Eric Teresa آدم های این دور و بر ...